امروز غرب می­تواند با هند همکاری کند ولی نمی­تواند بر آن سلطۀ سیاسی پیدا کند چون هندی ها در درون خود به اجماع رسیده اند درحدّی که این اجماعِ نخبگان به قرارداد اجتماعی تبدیل شده است.

پهلوی اول با تصورِ اینکه آلمان نازی در جنگ جهانی دوم، فاتح نهایی خواهد بود فعالیتِ گستردۀ آلمانها در ایران را تسهیل کرد.

پهلوی اول تصور نمی­کرد که انگلستان و شوروی علیه آلمان متحد شوند و با همراهی آمریکا، آلمانِ نازی را شکست دهند. 

این تحلیل Fixed  و Rigid بدانجا انجامید که لندن و مسکو در عرض چهار ساعت ایران را اشغال کردند و به پهلوی اول خاتمه دادند.

طی سال های ۱۳۳۲-۱۳۳۰، براساس این تحلیل که نظام بین ­الملل بر عدالت و انصاف بنا شده رویارویی دیگری میان ایران از یک طرف و انگلستان و آمریکا از طرف دیگر بدانجا انجامید که لندن و واشنگتن در مدت چند روز، سرنوشت دیگری بر ایران رقم زدند.

از ۱۳۹۰ مواجهۀ دیگری در حال تکامل است. دستگاه دیپلماسی کشور بر این پایۀ تئوریک پیش می­رود که حقوق بین ­الملل بر سیاست و اقتصاد بین ­الملل ارجحیت دارد و بنابراین، قدرت­ های بزرگ را به انسانیت، اخلاق، برابری و انصاف دعوت کرده و آنها را نصیحت می­ کند.

متأسفانه مناسبات جهانی صرفاً بر محور سودِ اقتصادی و زورِ نظامی می­چرخند. هیچ ملتی و حکومتی دوست ندارد به او زور بگویند و بر او مسلط شوند. هیچ ملتی. حتی زیمبابوه. حتی غنا. اما برای اینکه زور و نفوذ و سلطۀ خارجی زمینه پیدا نکنند، توجه به دو نکته، جهت­گیری و سرنوشت را روشن­تر می­کند.

اول، فهم عینی و واقعی از اینکه اقتصاد و سیاست بین ­الملل چگونه عمل می­کنند و دوم، اهتمام جهت بارورسازی نظام داخلی به منظور کسب مصونیتِ و حاکمیت ملی. یک تمثیل فردی به این بحث کمک می­کند. چه فردی از لطماتِ و ضررهای محتملِ بیرونی و محیطی در امان است؟

فردی که با فکر تصمیم بگیرد؛ در تصمیم­ گیری مشورت کند؛ در هزینه ­ها مراقبت کند؛ مواظب زبان خود باشد؛ تا می­تواند توانایی کسب کند تا در بازار کار و تخصص ارزش و ارجحیت داشته باشد؛ هر کاری انجام می­دهد به فکر ده، بیست، سی سال و پیری خود باشد.  منطق فرد و سیستم بنابراین یکی است: ۱- استقلال در سایۀ توان­مندی­ های گسترده (چین سه تریلیون دلار ذخائر ارزی دارد) و ۲- نظام تصمیم ­گیری مبتنی بر Fact، دانش، مشورت، تجربه و داشتنِ حوصله و صبر (چین در حوزه­ های اقتصادی، مالی، بانکی، سرمایه­ گذاری و صنعتی با دهها مؤسسۀ تحقیقاتی در غرب قبل از هر تصمیم مشورت می­کند و حق­ الزحمه مشورت را می­دهد).

مطالعۀ علمی، مقایسه­ ای و دور از تعصبِ تاریخ ۱۵۰ سالۀ کشور به وضوح نشان می­دهد که شناخت از بازیگران جهانی و محیط بین­ المللی بسیار ناقص، مخدوش و مبتنی بر آرزو بوده است تا واقعیت. هم به دیگران کم، وزن داده ­ایم و هم وزن خود را زیادی محاسبه کرده ­ایم. فعال کردن ابزار شناختی، خود حداقل ۵۰ درصد تصمیم­ گیری است. نداشتنِ حوصله و دقت در فهمِ یک موضوع، یک اختلال شناختی است (Cognitive disorder). انگلیسی ­ها در هوای یخبندان آمریکای شمالی، شرجی آسیایی و کویری خاورمیانه با صدها تنوع زبانی، قومی، فرهنگی و محیطی کار کردند و با تمرکز بر “منافع بریتانیا” دو قرن بر جهان حکم راندند.

 شواهد و اسناد تاریخی نشان می­دهد که روی آوردن پهلوی اول به آلمانها از ۱۳۱۰ به بعد بیشتر براساس عصبانیت و تنفر نسبت به انگلیسی ­ها و روس ها بوده نه فهمِ دقیق و عینی از ماهیتِ نظم اروپایی و مناسبت­ هایِ میان قدرت های بزرگ. اگر ژاپنی­ ها حکمرانی خود را بعد از ۱۹۴۵ براساسِ عصبانیت و انتقام، تنظیم کرده بودند نمی­ توانستند برای ۵۵ سال (۲۰۱۰-۱۹۵۵) اقتصادِ دوم جهان بشوند. ژاپنی­ ها برخود، درون خود، توان­مندی­ های خود و شناخت عینی از واقعیات متمرکز شدند و به یک کشور پیشرفته و محترم جهانی تبدیل شدند.

در حالی که در سال ۱۳۵۴، ۵۵ درصد زنانِ ایرانی بی­سواد بودند، پهلوی دوم، کشور را در زمرۀ پنج قدرت صنعتی جهان می­شمارد! شاید اگر کشور برنامه­ ریزی می­کرد، تدریجی عمل می­کرد، جامعۀ مدنی می­ساخت، درون را بارور می­کرد، سیستم می­ساخت، مشارکت مدنی ایجاد می­کرد، از جهان می­ آموخت، طبعاً طی چندین دهه، جایگاهی کمتر از ژاپن و کرۀ جنوبی در صحنۀ جهانی پیدا نمی­کرد. اما این خیلی شناخت و حوصله و کار تدریجی و انباشتی و نگاهِ دراز مدت و متمرکز بردرون می­طلبید. آیا نه اینست که یک نهال، محتاج زمان و محیطی مساعد برای تبدیل شدن به یک درخت تنومند است؟

در چارچوب هر مرامی، ایده­ آلیست بودن، انرژی و منافع را هدر می دهد. در حّدی که پهلوی اول و دوم با غرب درگیر شدند تا امتیازات نفتی وغیرنفتی بگیرند، آیا باعث تضعیف و افول غرب شدند؟ غرب یک واقعیت و جریان تاریخی است که از قرن شانزدهم آغاز شده و احتمالاً تا آخر قرن بیست و یکم، قدرت و سطحِ سلطۀ جهانی خود را حفظ خواهد کرد. حتی کمونیسم و ظهور مشترک دو قدرت جهانی مانند شوروی و چین، باعث افول غرب نشدند.

افول غرب، منطق درونی خود را دارد که در جریان تحولات تاریخی و تکامل اندیشۀ بشری با فرمول بندی­ های جدیدِ فکری و اقتصادی تحقق پیدا خواهد کرد.خود این موضوع، مورد مطالعۀ ده ها مؤسسه و دانشگاه های غربی و غیرغربی است.

امپراطوری سرزمینی ایران با ظهورِ غرب و مدرنیته غروب کرد ولی روان­شناسی ناشی از مالکیت یک امپراطوری در ناخودآگاه ایرانی همچنان آفتابی است. امروز امپراطوری­ها، سرزمینی نیستند بلکه با تکنیک، IT و هوش مصنوعی تعریف می­شوند. فهم این واقعیت در آگاه و ناخودآگاهِ جامعۀ ما ظاهراً تحقق پیدا نکرده است. نزدیک به یک و نیم قرن است که اندیشمندان و سیاست­مداران ما با جغرافیا و فکر غربی درگیر هستند و به نوعی “مشغولیت” تبدیل شده است. 

آیا می­توانیم بدون آنکه درگیر شویم، فاصله حفظ کنیم ولی نگذاریم کشور ضعیف شود و بنیۀ خود را در دراز مدت از دست دهد و از میلیون ها فرصت برای یادگیری و ساختن درون استفاده کنیم؟  چگونه می­توان به یک فرمول “همکاری بدون سلطه” رسید؟ رویارویی فعلی بدانجا رسیده که هر نوع تراکنش مالی، بانکی، نفتی و سرمایه­ گذاری با مجوّز وزارت خزانه ­داری آمریکا میسر است.

آیا این مطلوب ما است؟ در میان مدت و دراز مدت چه نوع بهینه ­سازی به ارمغان می ­آورد؟ Undo کردن این وضعیتِ فعلی چه میزانی از فکر، اهتمام، فعالیت سیاسی و مذاکره را می­طلبد؟ تا چه مدتی کشور می­تواند بدون درآمد مطلوب پیش برود؟ آیا برای تقابل با نظم موجود جهانی، حدّ و مدتی تعیین شده است؟ اصولاً آخر این تقابل چیست؟ با مطالعۀ دقیق و علمی و کمّی اقتصاد و اندیشه در غرب نسبتاً روشن است که افول تدریجی غرب از درون خودش خواهد بود و نه از بیرون.

اگر این مبنای دقیقی برای شناخت نظم جهانی باشد، استراتژی ایران در تعامل با محیط بین ­المللی چیست؟ سهم و حدّ ما در این نظم چگونه تعریف می­شود؟ اگر ما ثروت تولید نکنیم، حتی درحفظ نظم داخلی مشکل خواهیم داشت. مطمئن ­ترین روش و قدرت­مندترین تئوری در ممانعت از سلطۀ خارجی، کارآمدی اقتصادی و دستیابی به اجماع نخبگان داخلی است.  

امروز غرب می­تواند با هند همکاری کند ولی نمی­تواند بر آن سلطۀ سیاسی پیدا کند چون هندی ها در درون خود به اجماع رسیده اند درحدّی که این اجماعِ نخبگان به قرارداد اجتماعی تبدیل شده است. ما با Tweet سرِخود را مشغول کرده­ ایم. آمریکایی ­ها لابلای این هیاهویِ روزانه، ۵/۸ میلیارد دلار به اضافۀ حدود ۴ میلیارد دلار هزینه ­های نگهداری و مدیریت، اسلحه فروختند و حدود ۲ میلیون شغلِ موقت در اقتصاد خود ایجاد کردند چون تمرکز آنها بر تولیدِ ثروت و (در خاورمیانه) سلطه بر جزیره­ العرب است. 

Endgame ما از تقابل چیست اگر در این تئاتر، کشور ثروت تولید نکند؟ دعوا و درگیری و تقابل ضرورتاً منفی نیست مشروط به اینکه هم ثروت تولید کند و هم به صورت تصمیم­ گیری درختی، شاخه­ ها و افق ­های میان مدت و دراز مدت آن مشخص باشند.

اگر به عملکرد آرام و بدون هیاهوی خانم مرکل در یک دهۀ گذشته توجه کنیم متوجه می­شویم که او از هر سخن، مورد و بحثی که توجهش را از اهداف درازمدت آلمان منحرف کند، پرهیز کرده است. خانم مرکل که در چارچوب اتحادیه اروپا و غرب عمل می­کند برخلافِ میلِ آمریکایی­ ها، نوعی ائتلافِ اقتصادی آرامی را با چین شکل داد و با ضعیف شدن اتحادیه اروپا،ضمن حفظ روابطِ استراتژیک با آمریکای شمالی، آیندۀ دو دهۀ آلمان را با شرق آسیا و مخزنِ عظیمِ مالی و فن­آوری آن منطقه قفل کرد.

آلمان ها حتی سناریوی رشد خود بدون وجودِ اتحادیه اروپا را نیز طراحی کرده ­اند و با سیاست بسیار پیچیدۀ Ospolitik  خود، با مسکو مدارا می­کنند چون فقط یک هدف مهم است: آلمان و آیندۀ مردم آلمان.


بنابراین، فهمِ دقیقِ نظمِ بین­ المللی و سناریوهای محتمل در آیندۀ این نظم، محتوا و توازن تقابل- تعامل کشور را مشخص خواهد کرد. کانونِ این شناخت، اقتصاد جهانی است. زیربنا در نظم بین ­المللی، اقتصاد است و نه سیاست. اگر در دکترینِ امنیت ملی کشور و حفظ هویت و حاکمیتِ ملی ایران برای نیم قرن آینده، شناختی از اقتصاد بین­ الملل وجود نداشته باشد و تولید دائمی ثروت در نظر گرفته نشود، استراتژی مخالفین ایران در تضعیف و فرسایش تدریجی ایران موفق خواهد شد. 

بهتراست Endgame را هرچه زودتر طراحی کنیم چون همین منطقه ای ها می خواهند ما را فقیرکنند.

  • نویسنده : دکتر محمود سریع القلم استاد علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی